بیش از هر چیز باید بگویم که این نقد ظالمانه صرفا نظرات یک خواننده است،
کما اینکه چاپ یک اثر این آزادی را به خواننده می دهد که نویسنده را به
چالش و نقد بکشد.
فرم رمان به سوی گریز از ارئه
داستانی سر راست پیش می رود بدین گونه که راویان متعدد، زبان های مغشوش،
روایتهای گسسته، همگی یادآور جریانی در ادبیات جدید هستند که با آثار
براتیگان و بارتلمی قابل مقایسه اند. (و حتی چاپ اشکال و نامهها و حتی گاه
نقاشیها یادآور تکنیکی است که در ایران، گلشیری در رمان جن نامه به آن
دست یازید) اما در پایان آن قدرت ادبیاتی از این جنس که غالبا با هدف
فرافکنی از معنایی واحد انجام میگیرد در این اثر یافت مینشود که ظاهرا
نویسنده بیهدف دست به تکهبرداری و گزینشدرآمیزی در میان این تکنیکهای
مدرن نموده و خواسته به نحوی عدم داستانپردازی موجه رمانش را توجیه نماید و
یا اثرش را از کلیشههای رایج یک رمان معمولی دور کند. مانند بخش تکمله که
گویی نویسنده سعی دارد با تحلیل و تجزیه تحلیل اثر خود معانی مورد نظرش را
به خواننده تحمیل کند که داستان را از نیمه رها کردن بدان معناست
که ... (ص 330 رمان)
2. زبان:
بیش از هر چیز به نظر میرسد
استفاده از چند راوی در این رمان نیاز به چند زبان مجزا دارد ( همچون زبان
آرایش شده شخصیتهای آثاری چون خشم و هیاهو یا سنگ صبور)
که متاسفانه زبان به غایت یک دست نویسنده این فرصت را از راویاناش گرفته
است، (هر چند در بخشهای کمی چون نقل مدارک و داستانها به این امر توجه شده
است که البته در حد و اندازهی آنچه که در رمان اسفار کاتبان میبینیم نیست)
در
شروع رمان با جملاتی کمینه مواجهاییم که گاه حتی افعال نیز در آن حذف
شدهاند در همین شروع واژهگزینی و لحن نویسنده که بر مبنای بافت و فرهنگ
است قابل تقدیر و توجه است اما در ادامه و هر چقدر کتاب به انتها نزدیک میگردد زبان سادهتر و راحتتر میگردد گویی نویسنده بخشهای اول را به خصوص
کتاب اول را بارها بارها بازنویسی و پرداخته کرده اما انتها را به حال خود
رها نموده است.
3. درونمایه
در مورد درونمایه هر چه فکر میکنم بعد از خواندن 346 صفحه یاد این دو کلمه میافتم:
خب که چه؟
شاید
منتقدان مرا متهم به عدم درک معنای این رمان
کنند اما واقعا چرا باید به زور هم که شده سعی کنم از دل بیداستانی و فرم
غریب رمان معنا بیرون بکشم که بله این همان تصویر دنیای کنونی ماست که
دانشسرا فلان است و حضور عوامل شبیهخوانی در رمان بهمان، که اگر استعارهایی در اثر باشد نباید به آن منگنه شود یا با فصلی جداگانه به خواننده
تحمیل گردد، اگر قصد نویسنده معنا نیست و به دنبال تصویر مقتضیات زمانی
خاص است که احمد محمود در رمان همسایهها (در همان دورهی رمان غفارزادگان می گذرد) یا زمین سوخته که بهتر و هنرمندانهتر تاریخ را به ادبیات کشانده بود که البته به اعتقاد نگارنده شخصیتها یا روایت تاریخی رمان کتاب بینام اعترافات همان تفسیری از تاریخ را دارند که سریالهای صدا و سیما از تاریخ دارند (مدار صفر درجه, سالهای مشروطه و تبریز در مه و ...)
4. و ...
این رمان توسط انتشارات روزنه در سال 1388 در تهران چاپ شده است
خشایار. مصطفوی
به تاریخ بیست و سه بهمن 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر