کتاب سکس، آنارشیسم و شقاوت در تئاتر پانیک آقای
آرابال، نوشتهی خشایار مصطفوی منتشر شد.
Sex, Anarchism and Cruelty
In Panic Theater of Mr. Arrabal By khashayar Mostafavi
این کتاب در تابستان سال 1394 در هامبورگ توسط انتشارات پست اسکریپت در 188 صفحه و به قیمت 18 یورو منتشر شد.
شابک : 9-028-122-600-978
ASIN: B0147O5V9E
ISBN: 978-600-122-028-9
پیشگفتار
بشر در
نگارش تاریخ دیرین خویش همواره به شکلی غلوآمیز به فرایند تکاملی و پیشرفتمداراش،
افتخار کرده است. انسان این به ظاهر اشرف مخلوقات، توانسته به واسطهی هوشاش
طبیعت را به بند بکشد و با گذر هر لحظه، شرایط را به نفع خویش بهبود ببخشد. ایدهی
تکامل و بهتر شدنِ مداوم فردای انسان نسبت به دیروز، قضاوت غالب انسان از خویش
است. قضاوتی که با نگاه به صفحات تاریخ قرن بیستم بیشتر به یک توهم میماند.
به واقع تاریخ قرن بیستم
نیز به مانند باقی برگهای تاریخ بشریت سرشار از شرح جنگها، روایت شقاوتها، خونها و مرگها،
خواستها و نامرادیها و در کل داستان ناخوشایند انسان و بربریتاش است. انسان
این ابرقهرمان خودشیفته و سرگشتهی همهی دوران همچنان در جستجوی بنای دنیایی
بهتر، تراژدی نوتری آفریده است. از همین روی است که انسان قرن بیستمی به واسطهی
دستیابی به فن و تکنولوژی بیشتر، در مسیر ساخت آرمانشهرهایش هزینههای بیشتری به
خود و محیط اطرافاش وارد کرده است. از سوی دیگر همزمان با پیشرفت مادی و فکری بشر؛
او دچار فقدانهای جدیدی شده است که مدام با ایدهی اصلی تکامل رو به جلو
به تعارض برمیخیزد. به طور مثال گسترش نامتناهی اطلاعات غیرضروری در عصری موسوم
به عصر اطلاعات موجب بیمعنایی معناها شد. بدین صورت که مفاهیم و باورهای گذشتهی
انسان دچار انشقاق و تردید شدند و انسان در حالتی سرگشته جهاناش را بیهوده و خالی
از معنا یافت. به واقع همزمان با تولد انسانی جدید در قرن بیستم، چند عامل به سرگشتگیهای
او دامن زدند. معنویات خودساختهاش همچون مذاهب و اعتقادات، و یا ایدئولوژیهای
جهانشمولاش یک به یک ارزش و بهای خویش را از کف دادند و فضایی بیمفهوم و
خلاءگون جهاناش را پر کرد.
بدین
ترتیب است که انسان جدید که زاده و در عین حال قربانی دستساختههایش که حاصل رشد
تکوینی تکنولوژی در طول قرنهاست بهتدریج چشم بروی خویش میگشاید و جهان و هستی
پیراموناش را عاری از ارزش و فاقد معنایی برای زیست مییابد. او که خواهان آرمانشهری
خیالی و رؤیای فردای بهتر بوده است چیزی جز دنیایی آغشته به بیرحمی و شقاوت، نصیباش نشده است. سهم
این انسان درمانده، پندار عشق، ناشناختگی مرگ و ناامیدی و بیهودگیوارگیای است که
مدام بر اضطراب بودناش
میافزاید. همهی این موارد در نهایت انسان جدید را به موضع تردید میرساند. قرار
گرفتن در همین موقعیت تردید است که چرخ تغییر را میچرخاند و یکی از کارآمدترین
شکلهای تغییر به واسطهِی فرهنگ صورت میپذیرد.
به
عبارت دیگر در شرایطی که بشر در توهم بهترشدگی با دنیای اسفباراش مواجه میشود
دست به آفرینش مقولههای فرهنگی نوین همچون هنر جدید میزند. هنری متحول شده با
مضامین، شکلها و دغدغههایی امروزی که یکی از کارکردهایش تردید به همین توهم انسان و بازنمایی حقایق پیراموناش
است. در همین راستا هنر
تئاتر نیز بهعنوان یکی از ارکان فرهنگ، در تلاش برای بازیابی دوبارهی مفهوم
انسان از میان کثرت مفاهیم مجازی و حقیقی متحول گشت. هر چند تئاتر در طول تاریخ پر
فراز و نشیب خویش، گاه تا سرحد نابودی هم پیش رفت، اما سرانجام توانست با توجه به
تغییر پدیدهها و تحولات جوامع، خود را دگرگون کند و به شرح و طرح مصائب و مشکلات
انسان در عصراش بپردازد. در فرایند دگردیسی همیشگی تئاتر، تابوها، قوانین و اصول
خدشهناپذیر گذشته، توسط پیشروان، یکی پس از دیگری در هم شکسته شدند؛ و هنرمند هر
عصر، تعریف نوینی از انسان، بهعنوان یگانه سوژهی تئاتر ارائه داد. در قرن بیستم
نیز ملودرامهای سرگرمکننده، درامهای کلیشهای و حتی نمایشهای کلاسیک و داستانپرداز،
با هنرمند و مخاطب معاصر، تا حدی بیگانه شدند كه این قبیل نمایشها فقط در صحنههای
تخدیری و بازاری قدرت بروز و نمایش یافتند و تئاتر جدی با جنبشهای پویای تئاتریای
پی گرفته شد که با دنیای ملموس ارتباط نزدیکتری برقرار میکردند؛ دنیایی که گاه،
به باور برخی از هنرمندان، آکنده از ترس، اضطراب و خشونت است. آنتونن آرتو یکی
از پیشگامان این جریان معتقد است:
"تئاتر
نیز به مانند طاعون بازتاب وقایع خونبار و جدایی ازلی است، بنابراین گره از کشمکشها
و اختلافات میگشاید، نیروها را آزاد میکند و امکانات را برمیانگیزد و اگر این
نیروها و امکانات به دنیای سیاهی و تباهی تعلق دارند، مسئوليتاش نه با تئاتر است
و نه با طاعون، بلکه بر عهدهی زندگی است."(آرتو، 1384، ص 54).
اما یکی از این تلاشهای هنرمندان تئاتر قرن بيستم، در ارتباط
با مخاطب متحول شده، آفرینش جنبشی
به نام تئاتر ترس و
اضطراب و یا
جنبش پانیک است
که نگارنده در این نوشتار به بررسی آثار و ریشههای یکی از مهمترین هنرمندان آن،
يعنی فرناندو آرابال میپردازد. نظریهی پانیک در دههی ششم قرن بیستم
توسط چند تن از مهاجران و پیشروان فضای فرهنگی- هنری فرانسه طرح شد و در زمینههای
گوناگون توانست تأثیرات بهسزایی بر جامعه بگذارد. از منظر پیشروان این جنبش،
دنیای معاصر دنیایی آغشته به ظلم، نفرت، نابرابری و در نهایت سرگشتگی انسان است. انسانی که
در لحظهی تفکر از سویی دچار کابوس تلخ تاریخ است و از سوی دیگر با توهم آینده
مواجه است. این احاطه شدن انسان در فضایی یأسآور از او موجود ویژهای میسازد که
"انسان پانیک" نامیده میشود. انسانی بیگذشته و آینده که به نوعی مسخ
شده است و تئاتر آرابال متأثر از همین نظریه، تصویرگر دنیایی مملو از ترس و اضطراب است. در همین راستا هنجارگریزی در زبان مرسوم نمایشنامههای
رسمی، پرداخت به اضمحلال انسان، گریز از ساختارهای معمول تئاتر کلاسیک، سود بردن
از زمانی بیزمان، اصوات آزاردهنده و بر صحنه آوردن شخصیتی چون کودکی معصوم و در
عین حال گناهکار همگی ریشه در نظریهی پانیک در تئاتر و نوع نگرش آن به دنیا
دارند.
یکی از فرضیههای اصلی این کتاب در تحلیل آثار آرابال، بازیابی ریشههای
پدیداری فرم و محتوی بر اساس سه ایدهی سکس، آنارشیسم و
شقاوت است. بدون شک آرابال چون هر هنرمند مدرن دیگر دوران معاصر از جریانها فکری
و ساختارهای فرمی متفاوت و گونهگونی در هنر پیش از خویش سود برده است اما به
اعتقاد نگارنده، آرابال در ساخت سبک فردی خویش که به تئاتر پانیک ختم میشود متاثر
از سه جریان عمدهی فکری و هنری بوده است. جریانهای فکریای که پیش از آرابال
توسط سه هنرمند شاخص فرانسوی همچون، مارکی دوساد، آلفرد ژاری و
آنتونن آرتو به صحنهی تئاتر راه یافتهاند. با همین زمینه
است که در این رساله حضور و چرایی نمایش سکس هنجارگریز[2]، بروز
اندیشههای آنارشیست[3]
در مفاهیم فکری و شکلی و بازتاب ایدهی شقاوت در صحنه به عنوان یک تئوری طرح میشود.
تئوریای که ادعای جهانشمول بودن بر همهی آثار آرابال را ندارد بلکه هدفاش
افزودن یک افق معنایی تازه بر جهان تحلیلی این آثار است. از همین رهگذر
شکلهای پیدایی ترس و اضطراب بر صحنه و به تبع آن نوع تأثیر این گونهِی
تئاتر بر مخاطب بررسی میگردد.
لازم به ذکر است نگارش نسخهی اولیهی این کتاب به دوران تحصیلام
در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران تا سال هزار و سیصد و هشتاد و شش باز میگردد.
لذا جا دارد همینجا از استاد راهنمای پایاننامهام، پرفسور احمد کامیابیمسک تشکر ویژهای بنمایم که بیحضور، لطف و دانش ایشان
این پژوهش آغاز نمیشد.
همچنین نگارنده از سال هزار و سیصد و هشتاد و هشت، همزمان با بسط و گسترش
ایدههای متن، تلاش کرد توسط دو ناشر، این کتاب و همچنین ترجمهی یکی از
نمایشنامههای مهم آرابال به نام "بازنگری به قرن بیستم"
را در ایران منتشر کند که متاسفانه کتابها هرگز موفق نشدند از سد سانسور وزارت
ارشاد عبور کنند و تا به امروز همچنان به انتظار مجوز نشر، در بایگانی وزارت مذکور
خاک میخورند. به هر تقدیر خوشبختانه اکنون این پژوهش به واسطهی ناشری در خارج از
کشور راه طولانی و پرفراز و نشیب خویش، برای رسیدن به دست علاقمندان را به اتمام
میرساند. باشد که خوانده شود.
خشایار مصطفوی
به تاریخ هزار و سیصد و نود و چهار
هامبورگ – آلمان
[2]- آنگونه که ذکر خواهد شکل بازنمایی سکس در صحنه به صورت نرمال و پذیرفته شده صورت نمیگیرد
و هدفاش تحریک یا پورنوگرافی نیست. بلکه بیشتر با خودآزاری و دگرآزاری همراه است و تولیدگر اضطراب و ترس است.
[3]- آنارشیسم واژهای است که بیشتر در ادبیات سیاسی بکار برده
شده است و معنای آن نظام اجتماعی و سیاسی بیدولت است. اما فلسفهِی آنارشیسم و نگرشاش به جهان، مبتنی بر نفی سلطهی قدرت (در
شکلهای دولت، جامعه، خانواده) و ستایش آزادی فردی است. همین اندیشه در اعصار
گوناگون تاریخ، در هنر هم تجلی یافته است. در بحثهای پیش رو به بازتاب کارکردی
آنارشیسم در آثار آرابال به عنوان پدیدهای فکری و فرمی
پرداخته میشود. و ظهور درونمایههای چون خداناباوری، نقد مدرنیته و پایبندی به
صلح جهانی و یا مقولهی ویرانگری هنر مسلط و همچنین تعریف هنرمند از خویش، بر اساس
این اندیشه بررسی میگردد.
فهرست مطالب: