در کمتر از یک هفته بعد
از قتل مهسا امینی و آغاز مجموعهای از اعتراضات سراسری که میتوانست به انقلاب ملی
مردم ایران ختم شود؛ اشخاص و رسانههایی در خارج از کشور به صورت هدفمند و به شیوههای
گوناگون اقدام به دستکاری افکار عمومی و تغییر سرنوشت انقلاب ملی ایران کردند. در
خودآموز پیشرو به چند و چون و چگونگی تغییر روایت ملی انقلاب مردم و تبدیل آن به یک
خیزش قومی و قبیلهای یک سال پس از آغازش میپردازم.
قسمت دوم: ایجاد ابهام و
سردرگمی
چند
روز از آغاز انقلاب ملی مردم ایران گذشته است؛ در نبود اینترنت و روزنامهنگاری
آزاد در داخل، روایت انقلاب به دست کسانی میافتد که به جای خبررسانی؛ هدفمند خبر
تولید میکنند. ابهام و سردرگمی ذهن مردم را از حالت حمله به دفاع، انتظار و
انفعال میکشاند. به تدریج زمام امور از دست مردم خارج شده و دوباره به قدرت
واگذار میشود.
در
این قسمت به سه مورد: منابع موثق و اخبار دروغ، ایجاد توهم پیروزی و تبدیل عامدانهی
مبارزه با جمهوری اسلامی به طنز و فکاهی میپردازم.
قسمت سوم: تصمیم ناپسند
اما به ظاهر ضروری
یکی از متدهای اصلی مهندسی افکار عمومی، حواسپرتی
با تغییر مساله و به وجود آوردن یک مشکل فرضی، بزرگ و حیاتی جلوه دادن آن و درنهایت
ارائهی راهحل دلخواه و به نفع خویش است.
تاکید
بر ضرورت ایجاد ائتلاف در خارج با همین شیوه شکل گرفت. اما ائتلاف با چه کسانی؟ سیاسیون
همیشه اشتباه؟ آنها که حتی دو درصد از جمعیت مردم ایران را نمایندگی نمیکردند؟ یا
با سازمانهای مسلح که رسانهها آنها را بشکل احزاب رنگآمیزی کردند؟
مردم
همچنان در خیابانها، برای ایران کشته میشدند و کسانی در خارج سرنوشت انقلاب مردم
را به توهمات و خوابهای آشفتهی ایرانستیزان پیوند میزدند.
در
این قسمت به سه مورد: جا زدن سازمانهای نظامی به جای احزاب، خلق مشکل فرضی و ارئهی
راهحل پیشنهادی، آدرس غلط و سفیدشویی در راستای انحراف افکار عمومی میپردازم.
قسمت چهارم: تغییر مسیر
انقلاب