برای من که مدتها به انتظار اثری تازهای از نویسندهی پرویی ماریو وارگاس یوسا بوده ام، کتاب آخر او به نام دختری از پرو ( با نام اصلی
که
معلوم نیست مترجم محترم خانم خجسته کیهان از کجا به این نتیجه رسیده که
این عنوان را به نام دختری از پرو ترجمه کند) فاجعهی تاسفبار و ناامید
کنندهای حول نویسندهای است که شاهکارهای ادبیای چون جنگ آخرالزمان و
گفتگو در کاتدرال را در کارنامهی ادبیاش دارد.
در رمان دختری از پرو
که از کارهای متاخر یوسا است و زمستان 88 توسط نشر کتاب پارسه در ایران
چاپ شده هیچ اثری از ساختار تلسکوپی (روایات گسسته که در اوج یا فرود با
هم به تلاقی می رسند) یا درون مایههایی چون سلطهی قدرت بر انسان، تنهایی
بشر، دیکتاتوری مذهب و جامعه بر فردیت انسان و یا زبان و لحن کنایی و پیچ
در پیچ، بازنمایی اسطورهای تاریخ گذشته و عصر مدرن و ... نمی یابید بلکه
با داستان عشقی نازلی در سطح صفحهی حوادث یک مجلهی زرد مواجه میشوید که با
کمی وامگیری از داستانهای دانیل استیل و یا آثار شاخصتری در حوزهی ادبیات و
سینما چون رمان لیدی ال رومن گاری و یا فیلم ماه تلخ پولانسکی سعی داشته
به اثری یگانه در باب مرارتهای عشق جاوانه تبدیل گردد اما به طور قطع این
اثر یک شکست عظیم برای نویسندهاش به ارمغان خواهد آورد.
رمان دختری
از پرو در هفت فصل، با روایت اول شخص مفرد، داستان زندگی ریکاردو مترجم
شفاهی چندزبانه ایی را بازگو می کند که تنها آرزویش زندگی در پاریس و عشق
به زنی به نام دختر بد بوده است که در فواصل معینی از جوانی تا کهن سالی،
این دختر مدام او را به دنبال مردان ثروتمند رها کرده و در فواصلی کوتاه
به زندگی او بازگشته تا در این بازگشتها روح مرد را به آتش عشقاش بیشتر
شعلهور کند و باز نیز بگریزد. همین داستان کلیشهای که دستاویز بیشتر
رماننویسان بازاری غرب از دو قرن پیش تا کنون بوده سعی دارد در حاشیهها
به تغییر و تحولات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشورهایی چون فرانسه،
اسپانیا، انگلیس، شرق دور و پرو نیز نیم نگاهی بیاندازد و به نوعی تاریخ
معاصرشان را تحلیل کند. ظاهرا یوسا تلاش زیادی در بازنمایی فرهنگ این کشورها توسط ارجاع و تحلیل بتهای فرهنگی و سیاسیشان داشته اما همین تلاش گاه
روایت اصلی را مخدوش میکند و بعضی از صفحات را به مقالات تحلیل فرهنگی
تقلیل میدهد نه ادبیات و ادبیت که با مقاله نویسی و سخن پراکنی تفاوت
فاحشی داشته و دارد.
ظاهرا در کل رمان فقط شخصیت پردازی سالامون
همکار شخصیت اصلی قابل توجه است مرد کوتوله ایی که به دوازده زبان صحبت می
کند، موجود بدبین تنهایی که در همهٔ زندگی دلش را به جمع کردن سربازهای
سربی خوش کرده و زمانی که جهانبینی اش در ژاپن با دیدن زنی تغییر می کند،
با مواجه با حقیقت زندگی اش تاب و توان ادامه را از دست میدهد و میمیرد.
به طور کلی نویسنده در بازآفرینی شخصیتهای فرعی نسبت به شخصیتهای اصلی
بسیار موفقتر عمل کرده است، دوستانی که در هر فصل در کنار ریکاردو قرار میگیرند و او را در هجرانهای مداوماش یاری میکنند و دست آخر نیز سرانجامشان
به مرگهای تراژیکی چون بیماری ایدز و خودکشی منتهی میشود.
گفتگونویسی در این رمان یوسا به دعواهای عاشقانه، سفسطههای بیپایان و جملات بیمعنی عاطفیای محدود شده است که نه تنها زیرمتنی در بطن خود مستتر ندارند
بلکه از جوهرهی واقعنمایی نیز فاصله گرفتهاند و تنها یادآور زبان کلیشهای عصر رماننویسانی چون زولا و درایر هستند، رمانها و گفتگوهایی که برای
قرن هجده یا نوزده نگاشته میشدند.
در مورد ترجمهی خانم کیهان نیز با
توجه به اینکه متن اصلی در اختیارم نیست نمیتوانم نظری قطعی بدهم که همه
تقصیرها ناشی از تفسیر ناموجه مترجم از یوسا است اما میتوان به جملهبندیهای مغشوش، انتخاب کلماتی سطحی، آوردن صفتها و فعلها در مکانهای نادرست
جمله و در مجموع سختخوانی اثر اشاره نمود که ظاهرا ویراستاری بابک حقایق
نیز نتوانسته کمک شایانی به آن بکند. در جاهایی از متن هم پرانتزها و سه
نقطههایی وجود دارد که نشان ممیزی بخشهایی از متن است که به خاطر مسائل
اخلاقی و ... حذف شدهاند.
در مجموع خواندن رمان دختری از پرو با
توجه به ساختار، شیوهی روایت، شخصیت پردازی، زبان و ... یادآور فرم و محتوی
رمان نویسی در قرن نوزدهم است، آن هم نه اثری شاخص یا متوسط در این دسته،
بلکه رمانی دم دستی و ضعیف که برای مخاطب امروز جذابیت خود را از دست داده
است، ظاهرا تنها بخش جذاب این کتاب همان نام نویسنده بر جلد آن یعنی ماریو
وارگاس یوسا است که البته به علت فقدان سبک و ردپای باقی آثار او می توان
این نام را با هر نام دیگر عوض کرد.
خشایار مصطفوی
به تاریخ یازدهم اسفند 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر