
در مورد قهرمان فیلم، آقای نادری، یک دیکتاتور
ثروتمند جذاب که دونکیشوتوار با بافتن یک فرش پوسترگونه به دنبال صلح میان
ایران و آمریکا است، استعارات زیادی را میتوان به فیلم نسبت داد، اما هویت اصلی این
مستند تنها از معنا پدید نمیآید، بلکه به
نظرم شیوهی داستانگویی Storytelling در
فیلم بسیار قابل توجه است، با پرترهای مواجهایم که مملو است از ناگفتهها، جامپکاتها،
حذف شدهها و ظرایفی است که کارگردان سریع از کنارشان رد میشود اما در ذهن
تماشاگر باقی میمانند (مثلا بیماری روانی زن اول آقای نادری، یا سانسورو یا
ناگفته گذاشتن مرگ رفسنجانی، یا سرنوشت نهایی فرش).
فیلم میتواند به مانند بسیاری آثار دیگر،
مجموعهای از تصاویر در مورد سوژهای جذاب باشد، اما با کمک یکی از هوشمندانه
تدوینهایی که لااقل من در سینمای ایران سراغ دارم، به ریتم دقیق و درخشان کنونی
تبدیل شده است، ریتم تدوینی که خود ابعاد دراماتیک و حتی معنایی تازهای به اثر اضافه
کرده است.
خشایار مصطفوی
آبان 97
هامبورگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر