دست‌نوشته‌هایی پیرامون ادبیات، سینما و سیاست از خشایار مصطفوی
درباره‌ِ‌ی من About me:

‏نمایش پست‌ها با برچسب سینما. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب سینما. نمایش همه پست‌ها

فیلم‌های بلند خشایار مصطفوی

 در لینک‌های زیر می‌توانید فیلم‌های خشایار مصطفوی را از طریق وب‌سایت 

Vimeo on Demand 

بخرید و یا برای تماشا کرایه کنید: 


The truth and nothing but the truth

فیلم مستند حقیقت و نه چیزی جز حقیقت / 121 دقیقه / مستند / زیرنویس‌های فارسی، انگلیسی و آلمانی / زبان: فارسی / 2021

Buy or Rent 



Dasein 

فیلم داستانی حضور / 97 دقیقه / سینمایی، داستانی / زیرنویس‌: انگلیسی / زبان: آلمانی / 2017








Fight me

فیلم مستند  با من بجنگ / 92 دقیقه / مستند / زیرنویس‌: انگلیسی / زبان: فارسی / 2015





شطرنج باد، فیلم گمشده‌ی تاریخ سینمای ایران و روایتی نامتعارف از شورش فقرا بر علیه اغنیا

 


به لطف بنیاد آقای اسکورسیزی و جرج لوکاس فیلم شطرنج باد Chess of the Wind را که ۴۵ سال پیش در تهران ساخته شده را با‌کیفیتی بی‌نظیر دیدم و آنقدر جلب داستان، فضا و تکنیک فیلم آقای محمدرضا اصلانی شدم که فیلم در لیست فیلم‌های مورد علاقه‌ام در قبل از انقلاب قرار گرفت. فیلمی هم‌ردیف شازده‌ی احتجاب، شب قوزی، طبیعت بی‌جان یا خشت و آینه.


روایت پخش این  شاهکار گمشده‌ در سینمای ایران قصه‌ي دردناکی است. در سال ۱۳۵۵ سه سانس در فستیوال فیلم تهران اکران شد. اکرانی که به ادعای خود آقای اصلانی با حلقه‌های پس و پیش و تاریک و غیرقابل تماشا نمایش داده شد. منتقدان و تماشاگران به بدترین شکلی به آن حمله کردند مثلا منتقد روزنامه‌ي اطلاعات در مورد کارگردان‌اش گفت:


"این اصلانی کیست؟ چیست؟ چه صیغه‌ای است؟ مگر زور است که نمی‌تواند فیلمساز باشد؟ مردم چه گناهی کرده‌اند که ایشان می‌خواهد فیلمساز باشد؟"


نشست مطبوعاتی در حاشیه‌ی نمایش فیلم در جشنواره‌ی فیلم تهران


و فیلم به تقریب تا سی سال بعد که نسخه‌ی رنگ و رو رفته‌ي آن در مورزه‌ي هنرهای معاصر اکرانی محدود شد، گم شده بود تا بالاخره در یک شرکت کرایه‌ی وسایل فیلمبرداری در تهران پیدا شد، توسط فرزند اصلانی در فرانسه برای مرمت به بنیاد اسکورسیزی پیشنهاد شد و در نهایت پس بازسازی برای نمایش عمومی سر از جشنواره‌ی کن در آورد و در کنار "جاده‌" فلینی و "از نفس‌افتاده‌" گدار بر پرده رفت. گویی بیشتر از چهل سال زمان نیاز بود تا فیلم فهمیده و دیده شود و مخاطبان خویش را به دست آورد. 


اما فیلم شطرنج باد روایت افول یک نسل، یک دوره و آغاز دورانی جدید است.  شطرنج باد در سال ۱۳۰۴ خورشیدی یعنی اواخر دوره‌ی قاجار و همزمان با ظهور دوران پهلوی در خانه‌ای اشرافی در تهران روی می‌دهد. نقطه‌ی صفر داستان مدتی بعد از مرگ خانم بزرگ و آغاز کشمکش بر سر  خانه و ارث و میراث او است. وارث اصلی، خانم کوچک (با بازی فخری خوروش)، زن افلیجی است که باید با مدعیان اصلی یعنی حاج عمو همسر دوم مادرش، دو برادرزاده‌ي ناپدری و البته کنیزک دست و پنجه نرم کند. حاصل این درگیری به درامی که در ابتدا شبیه یک درام خانوادگی شروع شده است شکل و شمایلی معماگونه و جنایی حادثه‌ای می‌دهد.



 اما به نظرم هیچ چیز در فیلم معمول نیست و بر مدار کلیشه‌ی داستان‌های جنایی پیش نمی‌رود بلکه یکی از استراتژی‌های اساسی کارگردان، ابهام، مستتر کردن اطلاعات و به تعویق انداختن حقایق در تعریف داستان‌اش است. با این حساب با فیلم پیچیده‌ای مواجه‌ایم که هدف‌اش داستان‌سرایی تام و تمام و درگیر کردن مخاطب با یک روایت خطی سرراست نیست. مثلا در دیالوگ‌ها، نشانگان و رمزهایی وجود دارند که پیش ‌برنده‌ی داستان یا معرف شخصیت‌ها نیستند بلکه مدام اشاراتی به تاریخ این خاندان و یا حوادثی در گذشته دارند. فیلم فاقد یک قهرمان مرکزی است بلکه‌ همه‌ی آدم‌ها و حتی اشیا در یک نسبت داستان را پیش می‌برند از سوی دیگر شخصیت کنیزک (که اولین بازی شهره آغداشلو در سینماست) که در نهایت از این جدال جان سالم بدر می‌برد را می‌توان روای فیلم دانست. در چند مقطع از فیلم سکانس از نظر شکلی تکرار‌شونده‌ای از چند زن رخت‌شور می‌بینیم که چون زنان همسرایان نمایشنامه‌های یونانی با یکدیگر و همزمان گفتگوهای نامفهومی می‌کنند و در حوضی لباس می‌شورند که با نگاه دقیق‌تر معلوم می‌شود به زمان حال داستان مربوط نیستند بلکه این سکانس‌ها خبر از آینده می‌دهند. در زمان همان اولین اکران فیلم در جشنواره‌ی فیلم تهران منتقدی که این پرش‌های زمانی را نفهمیده بود از اصلانی انتقاد کرده بود که چرا کارگردان و عوامل فیلم آنقدر بی‌دقت بوده‌اند که ندانسته‌اند در زمانه‌ی قاجار سطل پلاستیکی وجود نداشته که در این سکانس‌ها تکرار شونده استفاده شده! از همین گزاره‌ها و نقدها می‌شود فهمید که تا چه اندازه فیلم اصلانی باعث سوتفاهم‌ و بدفهمی بوده است.


در واقع  ساختار غیرخطی فیلم اصلانی باعث استفاده از تکنیک فلش‌فورواد می‌شود که اساسا در زمانه‌ای که فیلم ساخته شده تکنیکی ناآشنا و بی‌کاربرد در سینما است. این قطع روایت داستانی و پرش در آینده که همگی در فضاهای خارج از خانه و بیرونی فیلمبرداری شده در سکانس نهایی به خوبی تثبیت و فهمیده می‌شود. جایی که کنیزک بعد از مرگ همه‌ی مدعیان، خانه را ترک می‌کند دوربین به بالا و نمای شهر تیلت می‌کند و شهری امروزی با برج‌های درحال ساختٰ بانک وحتی تابلوی سینما را می‌بینیم شهری که قرابتی با خانه‌ای در دوران قاجار ندارد. 

فیلم را می‌توان به طور کلی به روایتی نامتعارف از شورش فقرا بر علیه اغنیا تعبیر کرد. یک روایت که از لحاظ شکل بیان‌اش مدرن است اما در ظاهر و پوسته‌ای کلاسیک ارائه می‌شود. روایت شورشی که بارها در سینما تکرار شده است و شاید یکی از آخرین نمونه‌های درخشان آن در سینما فیلم تحسین‌شده‌ی کره‌ای به نام پارازیت یا انگل باشد. در شطرنج باد طبقات اجتماعی در معماری خانه (عمارت مشیرالدوله) هم بروز می‌کنند آنگاه که در محیط زندگی خانم کوچک بسر می‌بریم فضا باز، قاب‌بندی وسیع و روشن است و هر چقدر که به محل زندگی فقرا و طبقات زیرین می‌رسیم فضا تاریک، بسته و وهم‌آور شده است؛ فضایی که بیشتر با نور قرمز که القا‌گر شومی است ساخته می‌شود و به غرابه‌های تیزآب و سرداب‌های جهنم‌گونه و به تبع آن جرم و جنایت منتهی می‌شود.

  به نظر می‌رسد ما در شطرنج باد با زوال و سقوط طبقه‌ی اشرافی (با سبک و سیاق باغ‌آلبالوی چخوف) و انتقام دسیسه‌انگیز کنیزکی مواجه باشیم که خاندان‌اش در این خانه تباه شده‌اند. انتقام از خانه و آدم‌هایش با تبانی و دست‌به‌یکی کردن با همه‌ی آدم‌های آن با هدف نابود کردن نظام کنونی و برقراری نظم جدید که در پایان فیلم به آن دست می‌یابد. کنیزک زنی از نظر ظاهری ساده و در عین حال مکار و فریبنده است که دلبر برادرزاده‌ها، معشوقه‌ی حاجی عمو و البته مشاور و محرک خانم کوچک است. دیدن معاشقه‌ی جنسی و در عین حال غیراروتیک دو  زن در سینمای ایران شاید یکی از خط‌شکنی‌های این فیلم در روایت داستان و شخصت‌های پیچیده‌اش باشد.


با مشاهده‌ی نسخه‌ی بازسازی شده، تکنیک فیلم قابل ستایش است؛ چه در نورپردازی شجاعانه برای جلوه‌ی نورهای طبیعی چون شمع و آتش (به استناد مصاحبه‌ای با خانم آغداشلو، برای نخستین بار پروژکتورهای نور مصنوعی که شبیه نور شمع به نظر می‌رسد از آمریکا برای این پروژه وارد ایران شد.) یا نور چراغ‌های گردسوز که به صورت نور مرکزی نورپردازی شده‌اند و چه در چیدمان رنگی و فرمی صحنه که حامل زیبایی‌شناسی متاثر از قاب‌های نقاشی هستند. در همین راستا اصلانی در برخی از پلان‌هایش از نورپردازی تحت تاثیر نقاشی‌های محمودخان صبا سود برده، که نقاشی پیشرو در زمانه‌ی قاجار بوده است. برخی از متخصصان، سبک نقاشی محمودخان را نزدیک به اکسپرسیونیسم و سورئالیسم دانسته‌اند که به نظر می‌رسد برای فیلم اصلانی منبع مناسبی از الهام بوده است.


تابلوی استنساخ اثر محمود خان به سال ۱۲۶۹ شمسی
توجه دقیق اصلانی به آکساسوآر و وسایل صحنه باعث شده آن‌ها در فیلم دارای شخصیت شوند. او با اینسرت‌های صبور و مستند‌وارش سعی در تاکید بصری بر حضور اشیا دارد. یکی از مهمترین این وسایل صندلی چرخدار خانم‌کوچک است که چون تخت پادشاهی علیل به این سو و آن سوی صحنه کشانده می‌شود برای بقا تقلا می‌کند گاه توطئه می‌کند، می‌کشد اما خود در نهایت با توطئه‌ی زیردستان‌اش به زیر کشیده می‌شود. با این حساب آیا می‌توان خانم کوچک را با شاه در سال‌های آخر حکومت‌اش مقایسه کرد؟ آیا فیلم به نحوی پیش‌بینی انقلاب پیش‌روی ایران در سال 57 نیست؟ انقلابی که با نوای کلمات اذانی که در انتهای فیلم می‌شنویم بشارت یک دوران نوین را دارد؟‌ دورانی که به تعبیر فیلمساز وقت شستن رخت‌های چرک در حوضی عمومی است. 

اما دوربین هوشنگ بهارلو (فیلمبردار فیلم‌های طبیعت بی‌جان، آقای هالو) گاه به غایت ساکن و تابع نظام زیبا‌یی‌شناسی قاب‌بندی متقارن، پر از جزئیات و در تلاش برای رعایت عمق و پرسپکتیو است و یا گاه با بی‌قراری و با استفاده از کرین (دوربین روی جرثقیل) حرکت افتان و خیزان خانم کوچک از بالاترین نقطه‌ی خانه به زیرزمین را به صورت مرموز و تعلیق‌آوری نشان‌مان می‌دهد که با پلان‌های ایستا در تعارض فرمی و معنایی است. به نظر می‌رسد دوربین بهارلو چون مخاطب یک سیر را طی می‌کند در ابتدای فیلم در سکون و آهستگی همچون دوربین فیلم‌ یک اتفاق ساده‌ (1352) شهید ثالث، ناظر و منفعل است و سپس با بروز نخستین تنش‌های جدی (اقدام به قتل نخست حاج عمو) به حرکت می‌افتد و به تدریج با شدت هیستری در خانم کوچک چون دوربین فیلم بچه‌ی رزماری  (1347) پولانسکی سیال، بی‌قرار و وحشت‌آفرین می‌شود.

و سخن کوتاه که، شطرنج باد بیشتر از چهل سال با بی‌رحمی در سینمای ایران که بخش اعظم تولیدات‌اش به فیلم فارسی معروف بوده و هست به فراموشی سپرده شد و حال به بهانه‌ی مرمت و بازسازی‌اش شاید زمان مناسبی برای تماشا و کشف آن باشد.  

خشایار مصطفوی

به تاریخ:

مرداد 1400 هامبورگ

 

 


 

 

No to Islamic republic (Music Video 4K)

 

Music Video Producer and Director: Khashayar Mostafavi 
Music Producer and Lyric: Yadegar Yady 
Rap and Lyric: Dal Music and Arrangement: Shekib Mosadeq 
Mix and Mastering: Alex Abedi 

 
 آهنگ و موزیک ویدئوی نه به جمهوری اسلامی به صورت کاملا مستقل، با همکاری بیست و هفت نفر از آزادی‌خواهان ایرانی و افغانستانی مقیم هامبورگ و بودجه‌ی شخصی خشایار مصطفوی و یادگار یادی تولید شده است و در جهت استفاده عمومی در اختیار مخاطبان و رسانه‌ها قرار می‌گیرد.
 
 
 

Paradise: Love مرثیه‌ای برای پایان عشق در دنیایی ما

فیلم 


Paradise: Love 

محصول سال ۲۰۱۲، بخش نخست از سه‌گانه‌ای بهشت (عشق، اعتقاد، امید) اثر فیلمساز اتریشی زایدل است، که به سفر تفریحی یک زن میانسال اتریشی به ساحل کنیا می‌پردازد، سفری که به جستجوی عشق و همخوابگی به مردان جوان در برابر پول منتهی می‌شود. فیلمساز به همان اندازه که در تصویر زیبایی‌شناسی بهشت با قاب‌های ایستا و درخشان‌اش از ساحل کنیا موفق است، در برابر ایده‌ی عشق و وجود رمانتیسم در زمانه‌‌ی ما سخت‌گیر و بدبین است، بی‌رحمی و شقاوت او در نمایش برهنه‌ی درون‌مایه‌اش یادآور واقعیت لخت و آزاردهنده‌‌ی آثار فیلمساز هموطن اش یعنی میشائیل هانکه برای تماشاگر است. زنانی غربی‌ای که زیبایی‌های جسمی و طنازی‌های زنانه‌شان را از دست داده‌اند بیهوده در سواحل کنیا به دنبال تکرار عشق و لذت سال‌های جوانی‌شان می‌گردند و در مقابل مردان جوان سیاه‌پوست در جستجوی پول‌اند، بازی این‌گونه رقم می‌خورد که کدام گروه بهتر می‌تواند با دروغی به نام "عشق" طرف دیگر را بهتر بفریبد. در جهان فیلم هر دو سو یعنی زنان چاق میانسال و مردان جوان فقیر سیاه‌پوست از واقعیت رابطه‌شان آگاه‌اند، اما گویی عشق تنها با فریب و دروغ‌های کوچک لذت‌بخش ممکن است و آنگاه که پای حقیقت به میان بیاید معادله‌ی عشق دیگر کار نمی‌کند.

همچنین فیلمساز موفق می‌شود در لایه‌های زیرین فیلمش به مساله‌ی ادامه‌ی استعمارگری تاریخی اروپا در جهان مدرن بپردازد، مسأله‌ای که در جهان کنونی انکار می‌شود اما در واقعیت و مناسبات پول محور دنیای معاصر همچنان بخشی از واقعیت دنیای ما است. با همین کلید می‌شود تحقیر در رابطه‌ی جنسی و ارزش نابرابر شخصیت‌هادر فیلم را بهتر فهمید. و 

در پایان اینکه فیلم 

Paradise: Love

مرثیه‌ای است برای پایان عشق در دنیایی که حقیقت و بیداری کسل کننده و فریب مهمترین عامل لذت درآن است.

 خشایار مصطفوی

هامبورگ 

اسفند 99

 


.

فیلم مستند "حقیقت و نه چیزی بیشتر از حقیقت" ساخته‌ی خشایار مصطفوی

  


سیناپس:

 فیلمساز که بعد از مهاجرت اجباری‌اش از ایران به آلمان در حال تحقیق در مورد شبکه‌ی پیچیده‌ی پولشویی و گسترش ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی ایران در آلمان است؛ با یکی از اعضاء سپاه پاسدارن که در پوشش تاجر در شهر هامبورگ زندگی می‌کند مواجه می‌شود. فیلم روایت تلاش سه ساله‌ی سازنده برای افشای هویت واقعی این شخص است.

 

  پانوشت: این فیلم یک ماکیومنتری یا مستندنما است و بر اساس فیلمنامه‌ و با اجرای بازیگران ساخته شده است

Official trailer 4K:

 


 

 The truth and nothing but the truth (Imdb)

Synopsis:
A filmmaker researches the complex network of money laundering and the ideological expansion of the Islamic Republic of Iran in Germany after being forced to emigrate from Iran to Germany. He comes across a member of the Iranian Revolutionary Guards who lives in Hamburg in the guise of a businessman. The film tells the story of the filmmaker’s three-year journey to reveal his true identity.

 

مستند ترک نورلند و راویان مغرض

تماشای مستند 
Leaving Neverland/ 2019
برنده‌ی جایزه امی که به اتهامات مایکل جکسون و ظن پدوفیلی بودن او می‌پردازد کار ساده‌ای نیست. فیلم با گفتگو با دو جوان به نام‌های وید رابسون و جیمز سیفچاک که کودکی خود را با مایکل گذرانده‌اند گفتگوهای بی‌پرده‌ای می‌کند و هر دو ادعا می‌کنند که جکسون بارها با آن‌ها در کودکی رابطه‌ی جنسی داشته است.



شاید وحشتناک‌ترین بخش این مستند، گفتگوها و توجیحات و گزاره‌های خانواده و نزدیکان این دو جوان است که در زمان حیات جکسون دو بار در دادگاه سوگند خوردند و اتهامات را رد کرده بودند و حال بعد از مرگ جکسون در فیلم به حرف می‌آیند و خویش را توجیه می‌کنند اما فیلم با همه‌ی اصراراش بر درستی نظریه‌ی پدوفیل بودن جکسون، از قانع کردن ببینده (لااقل من) عاجز است. 
چیزی در این ادعاهای تازه درست نیست، به خصوص که می‌دانیم این وید و جیمز در زمان طرح این ادعاها از نظر مالی ورشکست‌اند و تنها قصدشان از به قول خویش افشاگری ف انگیزه‌های مالی است؛ به نظر می‌رسد  با شاهدانی شکست خورده و ریاکار مواجه‌ایم که می‌خواهند از قبال برند مایکل جکسون خویش را دوباره مطرح کنند و یا ثروتی به هم بزنند. کما اینکه تا آن موقع که جکسون زنده بود این کار را می‌کردند. به هرروی خانواده‌ی جکسون نیز ادعاهای تازه طرح شده در مستند ترک نورلند را بی‌اساس و بدون مدرک اعلام کرده‌اند و حتی سعی کردند از پخش فیلم جلوگیری کنند که البته موفق نشدند.
 در انتهای فیلم مادر یکی از دو جوان می‌گوید وقتی خبر مرگ مایکل را در سال 2009 شنیدم از تخت پریدم بیرون و رقصیدم که او بیشترنمی‌تواند به پسر کسی آسیب برساند، در جای دیگر او می‌گوید تا سال 2013 که پسرش اولین بار از سواستفاده جنسی حرف زده هیچ اطلاعی از آن نداشته. همین زن در سکانس‌های ابتدای فیلم گفته بود که مایکل برایشان خانه خریده و ... نظیر این تناقضات در خود فیلم بسیار است.  بله، شاید خاصیت فیلم همین باشد که ناخواسته لایه‌ی معنایی دیگری پدید می‌آورد و برخلاف تلاش کارگردان؛ پوچی، موقعیت‌طلبی و ابتذال آمال چند راوی به ظاهر صادق اما مغرض را به تصویر می‌کشد. 

خشایار مصطفوی 
هامبورگ 
تیر 99

الماس تراش نخورده و حرص و آز برای هیچ

فیلم

Uncut Gems  اثر برادران Safdie

می‌تواند هر چیزی باشد بجز یک فیلم شسته و رفته. روایتی از جدال قهرمان با واقعیات که پاداش نهایی پیروزی در این نبرد؛ واقعیت دیگری است به نام مرگ. آشوب و بی‌نظمی‌ای که از ذات کارکتر اصلی داستان می‌آید به فرم و نوع اجرای فیلم هم سرایت کرده و در بازی‌ها، حرکات دوربین ملقب به کثیف و فارغ از اصول زیبایی‌شناسی قاب‌بندی، موسیقی و شیوه‌ی روایت‌گری تصویری قابل پیگیری است.


 در این سینما تنها چیزی که اهمیت ندارد هنر هنرمندنمایانه‌ی فیلمسازی است و همه‌ چیز فدای روایت‌گری و تعریف بهترین داستان ممکنه می‌شود و باید اعتراف کرد که الماس تراش‌نخورده، داستان‌اش را با بالاترین حد همذات‌پنداری و ایجاد تعلیق در مخاطب تعریف می‌کند و دو ساعت و پانزده دقیقه ما را به دنیای دیوانه‌وار و خالی از ملاحظات اخلاقی و اجتماعی هاوارد (با بازی آدم سندلر) می‌برد. به نظرم دلهره‌ی فیلم در دل مخاطب کار می‌کند و شاید باعث توجه به لایه‌های زیرین معنایی فیلم باشد؛ کافی است مخاطب در واکنش به جنون هاوراد، از خود بپرسد؛ چرا و یا به چه قیمتی؟ آنگاه است که مجموعه‌ای از کلید‌های ذهنی رو به درون‌مایه‌ی داستان درهای معنا را باز می‌کند؛ جهانی را می‌بینیم که آنچنان هم با ما غریبه نیست، دنیایی مملو از بلوا و آشوب، حرص و آز برای بدست آوردن یک هیچ.



خشایار مصطفوی

بهمن 98

هامبورگ