دست‌نوشته‌هایی پیرامون ادبیات، سینما و سیاست از خشایار مصطفوی
درباره‌ِ‌ی من About me:

در باب فیلم اوپن‌هایمر و یکی از بزرگترین شعبده‌بازی‌های عصر پروپاگاندا و تاریخ‌شویی

 


کریستوفر نولان با فیلم اوپن‌هایمر باز ثابت کرد که یکی از بزرگترین شعبده‌بازان عصر ما است؛ در این معنا که او با بمباران سه‌ساعته‌ی صوتی و تصویری مخاطب. ما را به همذات‌پنداری و انسان‌نگاری یکی از پلیدترین آدم‌های تاریخ؛ پدر بمب اتمی، فاوست زمانه؛ کسی که با توجیه خویش روحش را به شیطان فروخته، وا می‌دارد. 

 

 

 

درست بعد از تماشای فیلم جدید نولان می‌توان فهمید که چرا اکران سینمایی اوپن‌هایمر در ژاپن ممنوع شده است. تصور کنید داستان آدمی را می‌بینید که به شکل مستقیم مسئول قتل بیش از دویست هزار ژاپنی در هیروشیما و ناکازاکی بوده؛ یکی از بنیانگذاران جنگ سرد و رقابت تسلیحاتی برای نابودی جهان بوده بعد مسئله‌ی حیاتی‌ای که در داستان مطرح می‌شود از دست دادن شغلش یا مجوز امنیتی‌اش است، اینکه عذاب می‌کشد که به خاطر رابطه‌اش با کومونیست‌ها او را سوال و جواب کرده‌اند!

 


 بله یک فیلم تا همین حد می‌تواند وقیحانه ده‌ها هزار قربانی را نادیده بگیرد؛ هزاران هزار غیرنظامی؛ زن و کودک کشته و ناقص شده را از نظر دور نگاه دارد حتی در حد یک فریم به قربانیان این هیولا‌ها نپردازد و در عوض مای مخاطب را درگیر بازی‌های سیاسی دوران مک‌کارتی و  بیم‌ها و آرزوهای بی‌ارزش یک دانشمند از نظر امنیتی، مشکوک بکند. نولان به صورت واضح در این فیلم در زمین پروپاگاندا قدم می‌زند؛ حرف در دهان انیشتین می‌گذارد و تاریخ را به نفع جهانبینی خویش دوباره می‌نویسد.

 


 بله او یکی از بزرگترین شعبده‌بازان زمانه‌ی ما است؛ شعبده‌بازی نه در دستگاه سرگرمی بلکه در دستگاه دستکاری افکار عمومی و تاریخ شویی. با این تفسیر همه‌ی ابداعات تکنیکی و بصری فیلم؛ اینکه با فلان نگاتیو فیلمبرداری شده یا برای فیلمبرداری مثلا یک بمب اتم کوچک منفجر کرده‌اند. 


 

موسیقی، بازی‌ها، صداگذاری یا فیلمبرداری درخشان، بی‌اهمیت می‌شوند و در نهایت فیلم (لااقل برای من) در دسته‌ی یک کار تبلیغاتی ایدئوژیک هم‌ردیف "پیروزی اراده‌"ی لنی ریفنشتال قرار می‌گیرد. یک اثر از نظر بصری خوش‌ساخت؛ پرزرق و برق و شکوهمند اما از نظر معنا و محتوی، چرک، آلوده و مملو از کثافت ...

 

خشایار مصطفوی

 به تاریخ تیر ۱۴۰۲

 

پس از انتشار این مطلب در توییتر نقدهایی به این نوشتار وارد شد لذا توضیحات زیر را در قالب پانوشت در ادامه می‌نویسم:

/ ایراد: "فیلم بیوگرافیه قراره یک بازه ی ۲۰ ساله از زندگی یک شخص و مهمترین اتفاقات زندگیش رو نشون بده دقیقا طبق هر کتاب زندگی نامه ای فیلم " داستان بمب اتم‌ و قربانیان" نیست فیلم " داستان اوپنهایمره"ا"

پاسخ: بله ژانر فیلم بیوگرافی است؛ قرار است حوادث رخ داده در تاریخ را نشان دهد؛ اما این تاریخ همیشه با تفسیر سازنده از تاریخ همراه است. یک کارگردان می‌تواند تفسیرش و البته فیلمش از یک اتفاق تاریخی ثابت با کارگردان دیگر دقیقا در نقطه‌ی مقابل و متضاد قرار بگیرد. مراجعه کنید به تفاوت‌های دو فیلم "شهامت واقعی" ساخته‌ی برادران کوئن ۲۰۱۰ و فیلم "شجاعت واقعی" ساخته‌ی هنری هاتاوای با بازی جان وین در سال ۱۹۶۹، ماجرا و داستان هر دو فیلم از یک منبع اقتباسی ثابت هستند. اما زاویه دید؛ شخصیت پردازی و در نهایت درون‌مایه‌ها و محتوای نهایی هر دو فیلم به کلی متفاوتند. اساسا در رسانه ما با زاویه‌دید راوی (اینجا فیلمساز) و تفسیرش از ماجرا مواجه‌ایم. لذا رسانه محل اعمال نفوذ خالقش است. تم اصلی فیلم نولان می‌توانست با همین داستان پشیمانی و ندامت اوپنهایمر باشد. اما به نظرم در نهایت نولان بی‌اجر ماندگی و ناعدالتی در حق قهرمانش را تم اصلی کرده. این همان تفاوتی است که میان آثاری با منابع مشخص و ثابت (مثلا تاریخ) تفاوت‌های عمده ایجاد می‌کند.

/ ایراد دو:

"ژاپن بصورت مستقیم جان ۵ میلیون چینی و کره ای به بدترین و غیر انسانی ترین شکل ممکن گرفت، ژاپن قربانی جنگ جهانی دوم نیست، یکی از جنایت کار ترین طرف های جنگه، بعد از فتح برلین حاظر به پذیرش شکست نشد و حتی با سلاح های متعارف و بمباران توکیو شکست قبول نکرد."

پاسخ: من اینجا در موضع طرفدار سیستم ژاپن یا آمریکا ننوشته‌ام. نظام ژاپن فاشیست و جنایتکار بودند اما این آیا به این معنی است که همه‌ی ژاپنی‌ها جنایتکار بودند‌؟ این ایده که سیستم حکومت یک به یک برابر ملت است غلط است. در انفجار بمب اتم امپراتور ژاپن آسیب ندید بلکه ۲۰۰هزار غیرنظامی کشته شدند و ده‌ها هزار نفر دچار مشکلات جانبی تشعشع اتمی و اختلالات ژنتیکی شده‌اند. مساله برای من ساده است. کشتار دسته‌جمعی محکوم است فرقی هم نمی‌کند که از طرف غرب و آمریکایی‌ها باشد یا نظام‌های شرقی.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر