روزی روزگاری در هالیوود
ساختاری غیرخطی مغشوش و آشفته دارد، فیلم میان
زمان حال، فلشبکها، بازنمایی فیلمهایی که شخصیت اصلی بازی میکند و راشهای
واقعی و بازسازی شده در رفت و آمد است و از این نظر از لحاظ شیوهی داستانگویی و
پیش بردن روایت قابل توجه است، به واقع تارانتینو مرز بین فیلم در سینما
و نمایش ساخت فیلم را برای تماشگر درهم میشکند، مشخص نیست کی داریم فیلم اصلی را
میبینیم و چه زمان در حال تماشای فیلمهایی هستیم که بازیگر اصلی بازی میکند، این
شیوه به هدف نهایی تارانتینو یعنی بازسازی و بازنمایی تمامعیار سود میرساند. مسالهی"بازنمایی
تمامعیار" و ساخت جزء به جزء اتمسفر یک دورهی تاریخی و حتی بازسازی سکانسهایی
از فیلمی چون ماجرای نیمروز یا آثار سرجو لئونه، گاه تا سرحد وسواس پیش میرود،
اما وقتی نوبت به پایبندی به واقعیت تاریخی میرسد، تارانتینو تاریخ واقعی را به شیوهی
خویش جعل میکند. اینکه کارگردان واقعیت تاریخی داستان جنایات خانوادهی چالرز
منسن را تحریف کرده و واقعه را به بستر فیلم منتقل کرده، حس و حال تکنیک بیگانهسازی
برشت را به یاد میآورد و اینکه، ای تماشاگر این همچنان یک فیلم داستانی است.
(تارانتینو همین کار را با هیتلر در حرامزادههای لعنتی کرد.)
جالب اینجاست که این فیلم یکی از معدود آثاری در سینما است که جنبش
هیپیها را احمقانه و تصویر هیپی را آدم کودن و مضحک معرفی میکند (این در مورد
تصویر زن در این فیلم هم صادق است) و حتی مستقیم آنها را به جنایتکاران منسون
متصل میکند، چیزی که میدانیم حقیقت ندارد. همچون
هشت اثر قبلی تارانتینو، فیلم از
موتیف خشونت کلامی و فیزیکی (که البته گاه لااقل برای من آزاردهنده بود) به عنوان
عنصر سرگرمی سود میبرد، البته آتش زدن یک نفر یا کوبیدن سر زنی بر یک میز شیشهای
و فوران خون از عواملی است که خیلی از طرفداران تارانتینو آنرا مفرح و باحال میدانند.
از سینما که خارج شدم به شباهت آثار تارانتینو با برند اپل فکر میکردم، شیک،
گران، جذاب، باحال و البته خودنمایانه و متظاهرانه. سینمایی که کارکردی جز اینها
ندارد و شاید بیش از حد جدی گرفته شده باشد. و در نهایت اینکه "روزی روزگاری
در هالیوود" برای من هیاهوی بسیار برای هیچ است.
خشایار مصطفوی
شهریور 98
هامبورگ
شهریور 98
هامبورگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر