دست‌نوشته‌هایی پیرامون ادبیات، سینما و سیاست از خشایار مصطفوی
درباره‌ِ‌ی من About me:

برای ایران

 



حرف آخرم را اول می‌زنم: "من با هر نوع حمله‌ی نظامی غرب و کلنگی‌تر کردن ایران مخالفم" که بنظرم نتیجه‌ی نهایی‌اش نه سقوط حکومت که تضمین ماندن ملاها برای سال‌ها و تصفیه و حمام خون داخلی در شرایط جنگی است. این ویدئوی امشب ورزشگاه در باب آداب استفاده‌ی صحیح از پرچم فلسطین شاید در وهله‌ی نخست خنده‌آور به نظر برسد اما با توجه به حجم دیده شدنش و تاثیر ناخودآگاهی که در زمانه‌ی حوادث بر ضمیر جهانیان می‌گذارد بسیار بااهمیت و هوشمندانه است. (دقیقا مانند همان کاری که سالها قبل یک جمعیت کوچک در میرداماد تهران در روشن کردن شمع برای قربانیان ۱۱ سپتامبر کردند و بعدها خطر حمله‌ی نظامی را از ما دور کردند.) ما باید مدام به جهانیان یادآوری کنیم که مردم ایران، حکومت ملاها و جمهوری اسلامی دو چیز کاملا متفاوت و متضاد و در نبرد هستند. تصویری که دنیا از ما می‌سازد نباید همان تصویری باشد که رسانه‌ها پیش از جنگ‌ها از مردم عراق؛ لیبی؛ سوریه و افغانستان ساختند: یک ملت بربر و وحشی که لایق بمب‌ها و آتش جهنمی جنگ هستند و جان‌شان بی‌ارزش‌تر از حیوانات پست است. چه دوست داشته باشیم و چه نه، این یک حقیقت دردناک است پیش از آغاز جنگ‌ها مردم مورد حمله برای هدف قرار گرفتن انسانیت زدایی می‌شوند. دوستان من، بر خلاف آنچه که بسیاری در همین فضای مجازی می‌گویند جنگ نقطه‌زن و دقیق وجود ندارد. حتی اگر تاسیسات اتمی را نقطه‌زنی کنند نصف ایران تا دویست سال آینده به علت آلودگی اتمی غیرقابل سکونت می‌شود. حمله‌ی نظامی حتی محدود هزاران هزاران قربانی و بی‌خانمان و یتیم از مردم عادی به بار خواهد آورد و حتی با یک درصد شانس آزادی؛ این کشور سال‌ها باید به دست مهره‌های خودفروخته‌ای چون کرزای که در اپوزیسیون خارج از کشور هم نمونه‌هایش را کم نداریم اداره و غارت و در نهایت مضمحل و منحل شود. تکلیف ما روشن است ما ایرانیان باید سرنوشت خویش را خود رقم بزنیم و خبر خوب این است که اتفاقات اخیر نوید قطع شدن بازوهای سرکوب جمهوری اسلامی چون حماس و حزب‌الله که نقششان در سرکوب خونین مردن ایران همیشه پنهان شده را می‌دهد. از صمیم قلب معتقدم که ما ایرانیان با اتحاد حول ارزش‌های ملی و فرهنگی دیرینه‌مان، با خرد جمعی و تیزهوشی و رهبری شایسته‌ای که این روزها در حال قد علم کردن است شانس این را داریم که از جهنم کنونی و جهنم پیش رویی که کشورهای همسایه تجربه کرده‌اند عبور کنیم. ما می‌توانیم خودمان و فقط خودمان جمهوری اسلامی را شکست دهیم و دولت و ملت ایران را دوباره به مسیر تاریخی خود بازگردانیم. 

پاینده ایران که تا بوده، بوده و تا هست خواهد بود

خشایار مصطفوی


خودآموز جامع تغییر روایت یک انقلاب ملی


قسمت اول: تغییر روایت انقلاب

در کمتر از یک هفته بعد از قتل مهسا امینی و آغاز مجموعه‌ای از اعتراضات سراسری که می‌توانست به انقلاب ملی مردم ایران ختم شود؛ اشخاص و رسانه‌هایی در خارج از کشور به صورت هدفمند و به شیوه‌های گوناگون اقدام به دستکاری افکار عمومی و تغییر سرنوشت انقلاب ملی ایران کردند. در خودآموز پیش‌رو به چند و چون و چگونگی تغییر روایت ملی انقلاب مردم و تبدیل آن به یک خیزش قومی و قبیله‌ای یک سال پس از آغازش می‌پردازم.


  


 

قسمت دوم: ایجاد ابهام و سردرگمی

چند روز از آغاز انقلاب ملی مردم ایران گذشته است؛ در نبود اینترنت و روزنامه‌نگاری آزاد در داخل، روایت انقلاب به دست کسانی می‌افتد که به جای خبررسانی؛ هدفمند خبر تولید می‌کنند. ابهام و سردرگمی ذهن مردم را از حالت حمله به دفاع، انتظار و انفعال می‌کشاند. به تدریج زمام امور از دست مردم خارج شده و دوباره به قدرت واگذار می‌شود.

در این قسمت به سه مورد: منابع موثق و اخبار دروغ، ایجاد توهم پیروزی و تبدیل عامدانه‌ی مبارزه با جمهوری اسلامی به طنز و فکاهی می‌پردازم.




قسمت سوم: تصمیم ناپسند اما به ظاهر ضروری

 یکی از متدهای اصلی مهندسی افکار عمومی، حواس‌پرتی با تغییر مساله و به وجود آوردن یک مشکل فرضی، بزرگ و حیاتی جلوه دادن آن و درنهایت ارائه‌ی راه‌حل دلخواه و به نفع خویش است.

تاکید بر ضرورت ایجاد ائتلاف در خارج با همین شیوه شکل گرفت. اما ائتلاف با چه کسانی؟ سیاسیون همیشه اشتباه؟ آنها که حتی دو درصد از جمعیت مردم ایران را نمایندگی نمی‌کردند؟ یا با سازمان‌های مسلح که رسانه‌ها آنها را بشکل احزاب رنگ‌آمیزی کردند؟

مردم همچنان در خیابان‌ها، برای ایران کشته می‌شدند و کسانی در خارج سرنوشت انقلاب مردم را به توهمات و خواب‌های آشفته‌ی ایران‌ستیزان پیوند می‌زدند.

در این قسمت به سه مورد: جا زدن سازمان‌های نظامی به جای احزاب، خلق مشکل فرضی و ارئه‌ی راه‌حل پیشنهادی، آدرس غلط و سفید‌شویی در راستای انحراف افکار عمومی می‌پردازم.



قسمت چهارم: تغییر مسیر انقلاب


در باب فیلم اوپن‌هایمر و یکی از بزرگترین شعبده‌بازی‌های عصر پروپاگاندا و تاریخ‌شویی

 


کریستوفر نولان با فیلم اوپن‌هایمر باز ثابت کرد که یکی از بزرگترین شعبده‌بازان عصر ما است؛ در این معنا که او با بمباران سه‌ساعته‌ی صوتی و تصویری مخاطب. ما را به همذات‌پنداری و انسان‌نگاری یکی از پلیدترین آدم‌های تاریخ؛ پدر بمب اتمی، فاوست زمانه؛ کسی که با توجیه خویش روحش را به شیطان فروخته، وا می‌دارد. 

 

 

 

درست بعد از تماشای فیلم جدید نولان می‌توان فهمید که چرا اکران سینمایی اوپن‌هایمر در ژاپن ممنوع شده است. تصور کنید داستان آدمی را می‌بینید که به شکل مستقیم مسئول قتل بیش از دویست هزار ژاپنی در هیروشیما و ناکازاکی بوده؛ یکی از بنیانگذاران جنگ سرد و رقابت تسلیحاتی برای نابودی جهان بوده بعد مسئله‌ی حیاتی‌ای که در داستان مطرح می‌شود از دست دادن شغلش یا مجوز امنیتی‌اش است، اینکه عذاب می‌کشد که به خاطر رابطه‌اش با کومونیست‌ها او را سوال و جواب کرده‌اند!

 


 بله یک فیلم تا همین حد می‌تواند وقیحانه ده‌ها هزار قربانی را نادیده بگیرد؛ هزاران هزار غیرنظامی؛ زن و کودک کشته و ناقص شده را از نظر دور نگاه دارد حتی در حد یک فریم به قربانیان این هیولا‌ها نپردازد و در عوض مای مخاطب را درگیر بازی‌های سیاسی دوران مک‌کارتی و  بیم‌ها و آرزوهای بی‌ارزش یک دانشمند از نظر امنیتی، مشکوک بکند. نولان به صورت واضح در این فیلم در زمین پروپاگاندا قدم می‌زند؛ حرف در دهان انیشتین می‌گذارد و تاریخ را به نفع جهانبینی خویش دوباره می‌نویسد.

 


 بله او یکی از بزرگترین شعبده‌بازان زمانه‌ی ما است؛ شعبده‌بازی نه در دستگاه سرگرمی بلکه در دستگاه دستکاری افکار عمومی و تاریخ شویی. با این تفسیر همه‌ی ابداعات تکنیکی و بصری فیلم؛ اینکه با فلان نگاتیو فیلمبرداری شده یا برای فیلمبرداری مثلا یک بمب اتم کوچک منفجر کرده‌اند. 


 

موسیقی، بازی‌ها، صداگذاری یا فیلمبرداری درخشان، بی‌اهمیت می‌شوند و در نهایت فیلم (لااقل برای من) در دسته‌ی یک کار تبلیغاتی ایدئوژیک هم‌ردیف "پیروزی اراده‌"ی لنی ریفنشتال قرار می‌گیرد. یک اثر از نظر بصری خوش‌ساخت؛ پرزرق و برق و شکوهمند اما از نظر معنا و محتوی، چرک، آلوده و مملو از کثافت ...

 

خشایار مصطفوی

 به تاریخ تیر ۱۴۰۲

 

پس از انتشار این مطلب در توییتر نقدهایی به این نوشتار وارد شد لذا توضیحات زیر را در قالب پانوشت در ادامه می‌نویسم:

/ ایراد: "فیلم بیوگرافیه قراره یک بازه ی ۲۰ ساله از زندگی یک شخص و مهمترین اتفاقات زندگیش رو نشون بده دقیقا طبق هر کتاب زندگی نامه ای فیلم " داستان بمب اتم‌ و قربانیان" نیست فیلم " داستان اوپنهایمره"ا"

پاسخ: بله ژانر فیلم بیوگرافی است؛ قرار است حوادث رخ داده در تاریخ را نشان دهد؛ اما این تاریخ همیشه با تفسیر سازنده از تاریخ همراه است. یک کارگردان می‌تواند تفسیرش و البته فیلمش از یک اتفاق تاریخی ثابت با کارگردان دیگر دقیقا در نقطه‌ی مقابل و متضاد قرار بگیرد. مراجعه کنید به تفاوت‌های دو فیلم "شهامت واقعی" ساخته‌ی برادران کوئن ۲۰۱۰ و فیلم "شجاعت واقعی" ساخته‌ی هنری هاتاوای با بازی جان وین در سال ۱۹۶۹، ماجرا و داستان هر دو فیلم از یک منبع اقتباسی ثابت هستند. اما زاویه دید؛ شخصیت پردازی و در نهایت درون‌مایه‌ها و محتوای نهایی هر دو فیلم به کلی متفاوتند. اساسا در رسانه ما با زاویه‌دید راوی (اینجا فیلمساز) و تفسیرش از ماجرا مواجه‌ایم. لذا رسانه محل اعمال نفوذ خالقش است. تم اصلی فیلم نولان می‌توانست با همین داستان پشیمانی و ندامت اوپنهایمر باشد. اما به نظرم در نهایت نولان بی‌اجر ماندگی و ناعدالتی در حق قهرمانش را تم اصلی کرده. این همان تفاوتی است که میان آثاری با منابع مشخص و ثابت (مثلا تاریخ) تفاوت‌های عمده ایجاد می‌کند.

/ ایراد دو:

"ژاپن بصورت مستقیم جان ۵ میلیون چینی و کره ای به بدترین و غیر انسانی ترین شکل ممکن گرفت، ژاپن قربانی جنگ جهانی دوم نیست، یکی از جنایت کار ترین طرف های جنگه، بعد از فتح برلین حاظر به پذیرش شکست نشد و حتی با سلاح های متعارف و بمباران توکیو شکست قبول نکرد."

پاسخ: من اینجا در موضع طرفدار سیستم ژاپن یا آمریکا ننوشته‌ام. نظام ژاپن فاشیست و جنایتکار بودند اما این آیا به این معنی است که همه‌ی ژاپنی‌ها جنایتکار بودند‌؟ این ایده که سیستم حکومت یک به یک برابر ملت است غلط است. در انفجار بمب اتم امپراتور ژاپن آسیب ندید بلکه ۲۰۰هزار غیرنظامی کشته شدند و ده‌ها هزار نفر دچار مشکلات جانبی تشعشع اتمی و اختلالات ژنتیکی شده‌اند. مساله برای من ساده است. کشتار دسته‌جمعی محکوم است فرقی هم نمی‌کند که از طرف غرب و آمریکایی‌ها باشد یا نظام‌های شرقی.


گذشته‌ی از نو نوشته شده‌ی آقای حامد اسماعیلیون

 


جمله‌ی معروفی است که می‌گوید "اگر شما مطلبی را در اینترنت یکبار منتشر کنید؛ دیگر نمی‌توانید آن را حذف کنید" در رشته توییت زیر با کمک فن‌آوری آرشیواینترنت، به بازیابی مطالب حذف شده‌ی وبلاگ آقای حامد اسماعیلیون و افکار پنهان شده‌ی ایشان پیش از فاجعه‌ی هواپیمای اوکراینی می‌پردازم.

.


 

در چندماهه‌ی اخیر همزمان با مطرح شدن ایشان توسط رفقای رسانه‌ای، اتنیکی و شورایی‌اش با القابی چون کاوه‌ آهنگر و گاندی؛ من تلاش کردم ببینم ایشان بجز کشور ! PS752 حرف حساب‌ سیاسی‌‌شان چیست؟ گذشته‌ی سیاسی و جهانبینی‌اش چه بوده و هست؟ اما حضرتش آنقدر درگیر تکرار گزاره‌های نامفهوم و شعار است که از همه چیز می‌گوید بجز گذشته‌‌اش؛ علایق و گرایش‌های سیاسی و برنامه‌هایش برای آینده...

مطالب این نوشتار از وبلاگ حذف‌شده‌ای به نام "گمشده در بزرگ‌راه" در پرشین بلاگ به آدرس  http://83631.persianblog.ir؛ است که بین سال‌های ۱۳۸۲تا ۱۳۹۱توسط آقای اسماعلیون نوشته شده است و از طریق وب‌آرشیو بازیابی شده است. وبلاگ و بسیاری از مطالب کلیدی در آپریل ۲۰۲۲ به صورت حرفه‌ای و تحصصی حذف شده‌اند و برخی از مطالب کلیدی دیگر قابل بازیابی نیستند.

شایان ذکر است که مطالب وبلاگ آقای اسماعیلیون در لینک زیر قابل بازیابی و مطالعه است:

لینک دسترسی

 

۱. حامد اسماعیلیون و اعتقاد به سلامت سیستم رای‌گیری در جمهوری اسلامی:

 


 

" شرط‌مان را بستیم. اگر موسوی می‌برد مهدی از این به بعد رای می‌داد و اگر آن یکی برنده می‌شد من دیگر در زندگی‌ام رای نمی‌دادم ۱۳۸٩/۳/۱٩"



 تعلق خاطر به اردوگاه اصلاح‌طلبان ۱۳۸۸/۱/٢٦

 


اذعان شخصی به شناسنامه‌ای سیاه از شرکت در انتخابات

 

رای به ططری نماینده‌ي اصول‌گرای کرمانشاه

 

۲. حامد اسماعلیون و رمان نویسی در ستایش بچه‌های سپاه پاسداران :

 


"حمید پرسید چطوری وضو بگیریم؟

جعفر گفت تیمم. و نشست و کف دست‌هاش را کوبید روی خاک. ۱۳۸۸/٢/۳٠ "

 

۳. حامد اسماعیلیون و شخصت‌های اصلاح‌طلب: 


 

"سایت دعوت از سید محمد خاتمی برای شرکت در انتخابات چند دقیقه بیشتر وقت تان را نمی گیرد. لطفن برای همه بفرستید."۱۳۸٧/٦/٢۸

 


در تایید محمد قوچانی و"جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد!" 

۱۳۸۸ /۱۱/۱۹

 


و البته دل‌نوشته برای آخوند ابطحی ۱۳۸۸/۵/۱۱

 

۴. حامد اسماعیلیون و نوشتاری در نفی تظاهرات سال۸۸ و اقدامات عملی:


 

 "درادامه می‌توانم شما را به توصیه‌هایی که مهندس سحابی داشته ارجاع بدهم.... بجای اعتراض پیشنهاد عملی خود را ارائه دهید. من اطمینان دارم اکثریت مردم ایران با توجه به اعتقادات و سنت‌های‌شان ترجیح می‌دهند همین حکومت برقرار باشد.۱۳۸۸/۱۱/٢۱"

 

۵. حامد اسماعیلیون و ستایش‌اش پیرامون تجزیه‌طلبی با تاسی از  حزب جدایی‌طلب کبک کانادا:

 


"همیشه گمان می‌کردم تجزیه‌طلبی با توسعه‌نیافته‌گی جفت و جور می‌شود. دارم شک می‌کنم. شاید باور نکنید اگر بدانید حزب تجزیه‌طلب ایالت کبک در سال 1963 مونترآل را بمباران کرده است...۱۳٩٠/٧/۳"

 


۶. حامد اسماعیلیون و مانیفست توسل به نام اعظم بابااکبر (هاشمی رفسنجانی) برای کنترل اوضاع (تظاهرات اعتراضی!) "آرزو می‌کنم در این روزها عمل عاقلانه‌ای صورت بگیرد و مهار امور به شخصی مثل هاشمی‌رفسنجانی سپرده شود تا بتواند اوضاع را کنترل کند. ۱۳۸۸/۱٠/۱٠"


 

۷. حامد اسماعیلیون و تماس مستقیم حاج‌خانم  با او و تعریف و تمجید از کتابی که چاپ کرده است. (حاج‌خانم: فاطمه کروبی، همسر مهدی کروبی؛ شیخ! اصلاحات)

"تامدت‌ها گمان می‌کردم تماس حاج‌خانم و تعریف از کتاب یک تبلیغ کوتاه برای مهدی کروبی بوده است از جانب همسرش" ۱۳٩٠/۳/۱٧





۸. بازتاب کتاب‌ها و مصاحبه‌های آقای اسماعیلیون در رسانه‌های دست راستی حکومتی،  مقالات و مصاحبه‌هایی با خبرگزاری فارس! ایسنا (در مجموع ۳۹ خبر و مصاحبه) ؛ حوزه‌ی هنری! ۱۳٩٠/٦/٢٤ و البته یکی از برندگان جایزه‌ی ادبی مسجدی !موسوم به جایزه‌ی شهید حبیب غنی‌پور، گویی آقای نویسنده‌ی برای جمهوری اسلامی اهلی محسوب می‌شدند...

 




۹. حال شیوه‌ای که آقای اسماعیلیون اخیرا خود را معرفی می‌کند: همانگونه که پرچم ملی ایران را با دفتر نقاشی اشتباه گرفته؛ گویی دارد تاریخ زندگی خود را نیز از نو می‌نویسد: بله همان وقت که در ایران مدام کتاب‌ها و مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هایش تبلیغ و برنده‌ی جایزه‌ی بسیج می‌شد ظاهرا تحت‌نظر سپاه هم بوده است!


 

۱۰. و در پایان این نوشتار؛ باید اعتراف کنم که یک پست از وبلاگ حذف شده‌ی آقای اسماعیلیون در ذهن من ماند. نقل قولی از باراک اوباما و ایستادن درسمت درست تاریخ! شاید با برادران سپاهی صداوسیما ... شاید گزاره‌ی"ما آدم‌ها تغییر می‌کنیم"یک استثنا باشد؛ غلط باشد. واقعیت این است که بیشتر ما همانیم که بودیم، کمتر تغییر کرده‌ایم و می‌کنیم؛ شاید فقط با همان عقاید نقش‌های تازه‌ای را ایفا می‌کنیم.

 

خشایار مصطفوی

به تاریخ

اسفند ۱۴۰۱

هامبورگ