دست‌نوشته‌هایی پیرامون ادبیات، سینما و سیاست از خشایار مصطفوی
درباره‌ِ‌ی من About me:

‏نمایش پست‌ها با برچسب فیلم. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب فیلم. نمایش همه پست‌ها

مستند
The Mole Agent
ساخته‌ی فیلمساز شیلیایی، خانم متی آلبردی، یکی از نامزدهای اسکار مستند در سال ۲۰۲۱ همتراز آثار درخشانی چون
 The Cove
 و یا
Searching for Sugar Man
در ژانر فیلم مستند است. سرجیو، پیرمردی 84 ساله با یک آگهی استخدام می‌شود تا سه ماه به عنوان جاسوس در یک خانه‌ی سالمندان اقامت کند تا در مورد آزار و دزدی احتمالی از زنی سالمند تحقیق کند و به یک کارگاه خصوصی گزارش دهد.

 فیلم که با المان‌های پارودی گونه‌ی (خلاف‌آمد)  یک فیلم کارگاهی و جاسوسی آغاز می‌شود، به تدریج سوال اولیه و موتور متحرکه‌ی داستان را به مسائلی دیگری می‌کشاند. پیرمرد استخدام شده همراه با مخاطب در خانه‌ی سالمندان چیزهای دیگری را کشف می‌کند، مسائلی چون پیری، عشق، فراموش‌شدگی و یا پایان ناگذیر زندگی. مهمترین مساله‌ی فیلم شاید اما نمایش تنهایی انسان است. هر چقدر از زمان فیلم بیشتر می‌گذرد ما همراه با سرجیو از نقش یک کارگاه 007 به دوست و همدرد کهن‌سالان آسایشگاه تبدیل می‌شویم؛ به گونه ای که در پایان حس می‌کنیم سفری را به پیری، تنهایی و دورافتادگی تجربه کرده‌ایم.  به جرات می‌توان گفت مستند
 The Mole Agent
 در ارائه‌ی درون مایه‌اش از بسیاری از فیلم‌های داستانی پیشه گرفته است و لحظات نابی را خلق کرده که از یک سو واقعی و مستند هستند و از سوی دیگر از دریچه‌ی ذهن خلاق کارگردان و دستکاری و قلع واقعیت پدید آمده‌اند.

خشایار مصطفوی

هامبورگ 

اسفند نود و نه

Paradise: Love مرثیه‌ای برای پایان عشق در دنیایی ما

فیلم 


Paradise: Love 

محصول سال ۲۰۱۲، بخش نخست از سه‌گانه‌ای بهشت (عشق، اعتقاد، امید) اثر فیلمساز اتریشی زایدل است، که به سفر تفریحی یک زن میانسال اتریشی به ساحل کنیا می‌پردازد، سفری که به جستجوی عشق و همخوابگی به مردان جوان در برابر پول منتهی می‌شود. فیلمساز به همان اندازه که در تصویر زیبایی‌شناسی بهشت با قاب‌های ایستا و درخشان‌اش از ساحل کنیا موفق است، در برابر ایده‌ی عشق و وجود رمانتیسم در زمانه‌‌ی ما سخت‌گیر و بدبین است، بی‌رحمی و شقاوت او در نمایش برهنه‌ی درون‌مایه‌اش یادآور واقعیت لخت و آزاردهنده‌‌ی آثار فیلمساز هموطن اش یعنی میشائیل هانکه برای تماشاگر است. زنانی غربی‌ای که زیبایی‌های جسمی و طنازی‌های زنانه‌شان را از دست داده‌اند بیهوده در سواحل کنیا به دنبال تکرار عشق و لذت سال‌های جوانی‌شان می‌گردند و در مقابل مردان جوان سیاه‌پوست در جستجوی پول‌اند، بازی این‌گونه رقم می‌خورد که کدام گروه بهتر می‌تواند با دروغی به نام "عشق" طرف دیگر را بهتر بفریبد. در جهان فیلم هر دو سو یعنی زنان چاق میانسال و مردان جوان فقیر سیاه‌پوست از واقعیت رابطه‌شان آگاه‌اند، اما گویی عشق تنها با فریب و دروغ‌های کوچک لذت‌بخش ممکن است و آنگاه که پای حقیقت به میان بیاید معادله‌ی عشق دیگر کار نمی‌کند.

همچنین فیلمساز موفق می‌شود در لایه‌های زیرین فیلمش به مساله‌ی ادامه‌ی استعمارگری تاریخی اروپا در جهان مدرن بپردازد، مسأله‌ای که در جهان کنونی انکار می‌شود اما در واقعیت و مناسبات پول محور دنیای معاصر همچنان بخشی از واقعیت دنیای ما است. با همین کلید می‌شود تحقیر در رابطه‌ی جنسی و ارزش نابرابر شخصیت‌هادر فیلم را بهتر فهمید. و 

در پایان اینکه فیلم 

Paradise: Love

مرثیه‌ای است برای پایان عشق در دنیایی که حقیقت و بیداری کسل کننده و فریب مهمترین عامل لذت درآن است.

 خشایار مصطفوی

هامبورگ 

اسفند 99

 


.

فیلم مستند "حقیقت و نه چیزی بیشتر از حقیقت" ساخته‌ی خشایار مصطفوی

  


سیناپس:

 فیلمساز که بعد از مهاجرت اجباری‌اش از ایران به آلمان در حال تحقیق در مورد شبکه‌ی پیچیده‌ی پولشویی و گسترش ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلامی ایران در آلمان است؛ با یکی از اعضاء سپاه پاسدارن که در پوشش تاجر در شهر هامبورگ زندگی می‌کند مواجه می‌شود. فیلم روایت تلاش سه ساله‌ی سازنده برای افشای هویت واقعی این شخص است.

 

  پانوشت: این فیلم یک ماکیومنتری یا مستندنما است و بر اساس فیلمنامه‌ و با اجرای بازیگران ساخته شده است

Official trailer 4K:

 


 

 The truth and nothing but the truth (Imdb)

Synopsis:
A filmmaker researches the complex network of money laundering and the ideological expansion of the Islamic Republic of Iran in Germany after being forced to emigrate from Iran to Germany. He comes across a member of the Iranian Revolutionary Guards who lives in Hamburg in the guise of a businessman. The film tells the story of the filmmaker’s three-year journey to reveal his true identity.

 

"حتی وقتی چشم‌ام را می‌بستم رنگ قرمز می‌دیدم، رنگ خون"

 

مستند for Sama  نامزد اسکار سال 2019 بود، در بفتا نامزد چهار جایزه شد و در مجموع 60 جایزه‌ی جهانی از کن تا ملبورن را از آن خود کرد، اما همه‌ی ستایش‌ها در برابر عنصری که در فیلم وجود دارد کافی نیست، منظورم از عنصر یگانه‌ی فیلم آن چیزی است که به آن می‌گوییم نمایش برهنه‌ی تاریخ.

 نگاه شخصی و اول شخص فیلمساز به تاریخ جنگ داخلی سوریه در طول پنج سال، بسیار ساده است: میل به زندگانی در میان سیاهی، تباهی و مرگی هر روزه که همه‌ی جهان پیرامون را احاطه کرده است. کارگردان زن فیلم برای دختر تازه متولد شده‌اش سما از آرزوها و بیم‌ها و امیدهایش می‌گوید اینکه مثلا آرزویش این است که آسمان (سما) خالی از بالگردها با بمب‌های بشکه‌ای باشد که روی بیمارستان‌ها بمب می‌ریزند، آسمانی آبی که پرنده‌ها در آن پرواز می‌کنند. چه خواسته‌ی ساده‌ای، همین سادگی، درون‌مایه‌ی تکان‌دهنده‌ی فیلم را می‌سازد اینکه در گوشه‌ای از این دنیا سبعیت بشر ورای آن چیزی است که اخبار و رسانه‌ها نشان می‌دهند. در این فیلم تکنیک‌های تصویری و سینمایی فاقد کوچکترین ارزشی هستند، تصاویر قدرت‌شان را از واقعیتی برهنه و دردناک می‌گیرند؛ و در همگی دو جمله مدام تکرار می‌شود،  میل به زندگی  از نیستی قوی‌تر است، مقاومت از رفتن با ارزش‌تر است. 

 

 

 

 

سادگی خواسته‌های ساده و طبیعی یک مادر برای کودک‌اش در میان دنیایی ویران و وحشی باعث می‌شود بارها در طول فیلم احساسات تماشگر تحریک شود، دیدن جنازه‌های خونین و خاک آلود ومرگ‌های پیاپی کودکان کارساده‌ای نیست اما راوی و مادر داستان با امید، وحشتناک‌ترین کابوس‌‌های بشری را به خورد تماشاگر می‌دهد طوری که مخاطب در پایان احساس می‌کند از سفری تلخ اما آموزنده بازگشته است.

به نظرم با وجود صحنه‌هایی دردآوری که قلب را در سینه مچاله می‌کنند، دیدن این فیلم را باید به همه توصیه کرد، فیلم همه‌ی قصه‌ها، بیانیه‌ها و دستاوردهای جامعه‌ی بشری از دمکراسی تا حقوق بشر را به سخره می‌گیرد و به خوبی نشان می‌دهد که ما در چه عصر احمقانه و وحشیانه‌ای زندگی می‌کنیم و موفق می‌شود تصویر این دنیای به ظاهر مبتنی بر قانون و نظم را خدشه دار کند و این اولین قدم برای گسست مخاطب از دنیایی است که باید آن را تغییر دهد.

مستند ترک نورلند و راویان مغرض

تماشای مستند 
Leaving Neverland/ 2019
برنده‌ی جایزه امی که به اتهامات مایکل جکسون و ظن پدوفیلی بودن او می‌پردازد کار ساده‌ای نیست. فیلم با گفتگو با دو جوان به نام‌های وید رابسون و جیمز سیفچاک که کودکی خود را با مایکل گذرانده‌اند گفتگوهای بی‌پرده‌ای می‌کند و هر دو ادعا می‌کنند که جکسون بارها با آن‌ها در کودکی رابطه‌ی جنسی داشته است.



شاید وحشتناک‌ترین بخش این مستند، گفتگوها و توجیحات و گزاره‌های خانواده و نزدیکان این دو جوان است که در زمان حیات جکسون دو بار در دادگاه سوگند خوردند و اتهامات را رد کرده بودند و حال بعد از مرگ جکسون در فیلم به حرف می‌آیند و خویش را توجیه می‌کنند اما فیلم با همه‌ی اصراراش بر درستی نظریه‌ی پدوفیل بودن جکسون، از قانع کردن ببینده (لااقل من) عاجز است. 
چیزی در این ادعاهای تازه درست نیست، به خصوص که می‌دانیم این وید و جیمز در زمان طرح این ادعاها از نظر مالی ورشکست‌اند و تنها قصدشان از به قول خویش افشاگری ف انگیزه‌های مالی است؛ به نظر می‌رسد  با شاهدانی شکست خورده و ریاکار مواجه‌ایم که می‌خواهند از قبال برند مایکل جکسون خویش را دوباره مطرح کنند و یا ثروتی به هم بزنند. کما اینکه تا آن موقع که جکسون زنده بود این کار را می‌کردند. به هرروی خانواده‌ی جکسون نیز ادعاهای تازه طرح شده در مستند ترک نورلند را بی‌اساس و بدون مدرک اعلام کرده‌اند و حتی سعی کردند از پخش فیلم جلوگیری کنند که البته موفق نشدند.
 در انتهای فیلم مادر یکی از دو جوان می‌گوید وقتی خبر مرگ مایکل را در سال 2009 شنیدم از تخت پریدم بیرون و رقصیدم که او بیشترنمی‌تواند به پسر کسی آسیب برساند، در جای دیگر او می‌گوید تا سال 2013 که پسرش اولین بار از سواستفاده جنسی حرف زده هیچ اطلاعی از آن نداشته. همین زن در سکانس‌های ابتدای فیلم گفته بود که مایکل برایشان خانه خریده و ... نظیر این تناقضات در خود فیلم بسیار است.  بله، شاید خاصیت فیلم همین باشد که ناخواسته لایه‌ی معنایی دیگری پدید می‌آورد و برخلاف تلاش کارگردان؛ پوچی، موقعیت‌طلبی و ابتذال آمال چند راوی به ظاهر صادق اما مغرض را به تصویر می‌کشد. 

خشایار مصطفوی 
هامبورگ 
تیر 99

فیلم داستان ازدواج ، مدل ساده‌‌سازی شده‌‌ی یک طلاق تجاری

فیلم داستان ازدواج


Marriage Story 2019

یا شاید بهتر بگوییم داستان جدایی؛ فیلمی است در مورد اینکه انسان‌ها چطور می‌توانند زندگی یکدیگر را به ویرانه‌ای تبدیل کنند، یک موضوع دوست‌داشتنی و سرگرم کننده برای انبوه مخاطبان عادی رسانه‌‌ی نتفلیکس، همه‌ی داستان‌هایی که در مورد شاهکار بودن فیلم گفته می‌شود را فراموش کنید و به جایش فیلم مادر و قوی‌تر کرامر علیه کرامر را تماشا کنید. (که البته آن هم شاهکار سینمایی محسوب نمی‌شود بلکه بخشی از تاریخ سینماست.)

داستان ازدواج، از لحاظ اجرایی ساده‌ترین فرم داستان‌گویی را در تکنیک‌های سینمایی پیش می‌برد، صحنه و بازی‌ها دقیق‌ طراحی و اجرا شده، انرژی از دوربین گرفته شده، تا در نهایت فیلم به مانند ادبیات تمرکز‌اش تنها و تنها بر قصه باشد. شاید موفقیت فیلم بیشتر به علت محتوا و همذات‌پنداری مخاطب با موضوعی ساده‌شده و جهانشمول به نام طلاق تجاری است. در همین راستای ساده‌سازی است که بجز قهرمانان داستان باقی آدم‌های فیلم شخصیت نیستند، یا به آنها پرداخته نشده و یا به تیپ و کلیشه تبدیل شده‌اند. (مثلا وکلا)





برخلاف چیزی که داستان ازدواج سعی دارد نشان ‌دهد، فیلم صداقتی در تعریف ماجرا ندارد، داستان همچون نسخه‌ی اورجینال و قوی‌تر فیلم یعنی کرامر علیه کرامر 1979با نگاهی مردانه به موضوعات نوشته شده است. (مرد در جهان مدرن، مرد قربانی زنان زیبا و معصومی که عصیان می‌کنند و زندگی‌اش را ویران می‌کنند.) در مجموع به نظرم فیلم به درد، مشاورهای طلاق و ازدواج می‌خورد، اینکه اگر دو نارسیست با هم ازدواج کنند منجر به چه مشکلاتی می‌شود.

 شاید تنها لایه‌ی عمیقی که در فیلم دیده شود در بحث‌ تفاوت دو ابرالگوی طبقه‌ی متوسط و روشنفکر آمریکا یعنی نیویورک و لس‌آنجلس است که پیش از آن وودی آلن به آن تضادها در آنی‌هال و ... وافی و کافی به انها پرداخته. بله فیلم سرگرم‌کننده است، کشش دارد مخاطب را درگیر می‌کند و نه بیشتر.

خشایار مصطفوی
دی ماه 1398 
هامبورگ